12 نظر خواننده درباره مهربانی

تد لاسو

تد لاسو

اخیراً ما داستانهای شگفت انگیزی از مهربانی را در نظرات مشاهده کرده ایم و فکر کرده ایم که باید آنها را در اسرع وقت به صورت انسانی به اشتراک بگذاریم. در اینجا 15 نظر خواننده وجود دارد…

در مورد کمک کننده که شفا می دهد:

“هیچ کاری نمی توانم بکنم تا بتوانم محبت کشیش بیمارستان را جبران کنم ، که مادربزرگم را هنگام مرگ بر اثر بیماری کووید کمک کرد. او توانست با همه بچه ها ، نوه ها و نوه هایش چت تصویری داشته باشد. او روز بعد درگذشت و این دو ساعتی که ما با او گذراندیم گرانبها ترین زندگی من است. ” – آ.

“هنگام عبور از عرض عابر پیاده با یک ماشین برخورد کردم. من با یکی از دوستان عزیزم تماس گرفتم تا به او بگوید من به کمک احتیاج دارم. او با ملحفه های تمیز فلانل به خانه من آمد. او تختم را مرتب کرد ، مرا داخل اتاق گذاشت ، با پسرم به رستوران مورد علاقه ما رفت و شام را بازگرداند. او بارها و بارها با بهبودی من آمد. 13 سال می گذرد و من هنوز هر زمستان روی آن ملحفه های فلانل می خوابم. ” – تریسیا

“سال گذشته ، پدرم دچار اختلال روانپزشکی شد. من و مادرم در بیمارستان با او بودیم و او نمی دانست من کی هستم. یک پزشک و یک پرستار دانشجو برای ارزیابی او وارد شدند و با گریه گفت: “این زن می گوید او دختر من است ، اما من دختری ندارم!” این باعث شد من شروع به اشک ریختن کنم. پرستار دور تخت پدر چرخید و بی سر و صدا ایستاد و پشتم را مالید. آن لمس ساده انسانی برای من معنای جهان را داشت. من اغلب به آن فکر می کنم. ” – سالی

در انتقال آن:

“یک روز پس از ازدواج من و شوهرم در شهرداری ، با بلیط های یانکی خون دماغ خود را درمان کردیم. ما با زوجی که پشت سر ما نشسته بودند گفت و گو کردیم و آنها گفتند که 20 سال است که ازدواج کرده اند. در پایان بازی ، آنها یک اسکناس 20 دلاری به ما دادند که هر دو امضا کردند و برای ما آرزوی ازدواج طولانی و خوشبخت کردند. ما اسکناس آنها را در آپارتمانمان به دیوار آویزان کردیم و قصد داریم آن را تا 20 سالگی خود ذخیره کنیم ، زمانی که آن را به زوج جوان دیگری که تازه شروع به کار کرده ایم منتقل می کنیم. ” – آن

“وقتی 15 ساله بودم ، خودم به پاریس رفتم تا دوستان خانواده را ببینم. من نگران بودم که خودم را به خانه آنها برسانم – این روزها پیش از روزهای بین المللی تلفن همراه بود! مردی که در هواپیما کنار من نشسته بود در تهیه کیف من به من کمک کرد ، مرا به سمت تاکسی برد و آدرس مناسب را به آنها داد. نمی دانستم چگونه باید از او تشکر کنم ، اما او به من گفت که کسی در اولین سفر خارجی خود به او کمک کرده است. اکنون من همیشه مراقب افرادی هستم که در فرودگاه ها گم شده اند. ” – نیکول

درباره شیرینی با توله سگ:

“من در یک خیابان شلوغ لندن قدم می زدم که یک مرد جوان نزدیک شد ، با تلفن خود چت می کرد و یک ویپت را راه می رفت. صدای آژیر پلیس از دور به صدا در آمد و بدون اینکه ضربان خود را از دست بدهد ، گوشی را در شانه او گرفت و خم شد تا گوش های سگش را به آرامی بپوشاند تا زمانی که از بین برود. این یک حرکت غریزی مهربان بود ، قلبم را متورم کرد. ” – ماریا

وقتی پدربزرگم به ما سر می زد ، سگ خود را می آورد ، اما هر زمان که بیرون می رفتیم ، مجبور بود سگ را به خانه ترک کند. او از تنها گذاشتن او احساس بدی داشت ، بنابراین قبل از رفتن همیشه می گفت: “نگران نباش ، پدربزرگ به کلیسا می رود و او بلافاصله برمی گردد.” اما ما هرگز به کلیسا نمی رفتیم! می رفتیم رستوران یا ساحل. ما فکر می کنیم دلیل او این بود که اگر سگ “تصور” می کرد که به کلیسا می رود ، او را تنها می گذارد. ” – تهامی

در مورد مهربانی غریبه ها:

“اولین فرزندم رفلاکس وحشتناکی داشت. در فرودگاه ، درست قبل از اولین پرواز خود ، او فوراً تمام سرم را تف کرد. پر زرق و برق ترین زن بی سر و صدا آمد ، پارچه آروغ را گرفت و مرا تمیز کرد و با لبخند از آنجا دور شد. من هرگز مهربانی او را در لحظه ای که احساس می کردم خیلی غرق شده ام فراموش نمی کنم. ” – مونیکا

“من در قسمت وسایل مدرسه هدف خم شده بودم و دفترچه هایی را برای دانش آموزانم شمارش می کردم. ناگهان صدای تپنده ای از یک پسر نوجوان را شنیدم که در یک تلفن مخابراتی دستی زمزمه می کرد: “این برنت در راهرو 17 است. می بینم که یک معلم لوازم مدرسه خرید می کند. آیا می توانیم به او تخفیف معلم بدهیم که هفته گذشته به پایان رسید؟ خوب ، کپی کن. ‘ سپس به من نزدیک شد تا درباره تخفیف معلم به من بگوید. او خاطرنشان کرد که مادرش معلم است بنابراین می خواهد من بهترین معامله را داشته باشم و شخصاً با من تماس گرفت. ” – استیسی

در مورد کلمات شیرین برای مادران:

وقتی باردار بودم ، ما در بروکلین زندگی می کردیم و به مغازه شیرینی فروشی محله مراجعه می کردیم که معروف بود بچه های پشت پیشخوان بی حوصله و بی ادب هستند. جایی که اگر تا زمانی که به خط مقدم رسیدید نمی دانستید چه می خواهید ، در مشکل به سر می برید! پس از ثبت سفارش ، مرد اصلی – که معمولاً خشن ترین بود – نان من را به دستم داد و گفت: “خانم خانم ، شما اینجا هستید. من با عشق درست کردم چون می بینم که شما دو نفر غذا می خورید. ” – ارین

“من هشت ماه باردار بودم و احساس بدبختی می کردم. یک مشتری معمولی وارد شد و گفت: “می دانم که احتمالاً حوصله آن را ندارید ، اما با حمل نوزاد خود زیبا به نظر می رسید.” من نیز ترس های خود را افزایش می دادم و یک فرد معمولی – که خودش مجموعه ای از چوب های ترسناک حسادت آمیز داشت – به من گفت که می تواند نوزادم را در موهای من ببیند زیرا بسیار رشد کرده است. ” – تیفانی

“من در اروپا زندگی می کردم و به عنوان دختر بچه کار می کردم و برای کریسمس به کالیفرنیا برگشتم. وقتی مادرم من را بعد از تعطیلات به فرودگاه برد ، ما همدیگر را در آغوش گرفتیم. نگهبان مسئول نگه داشتن افراد در حال حرکت در منطقه خروج ما را برای مدتی تنها گذاشت ، سپس بالاخره آمد و با این همه مهربانی و ملایمت در صدایش گفت: “باید او را رها کنی ، مادر.” این تقریباً 15 سال پیش بود و من و مادرم وقتی در خداحافظی با مشکل مواجه می شویم ، این را به یکدیگر می گوییم. ” – شانون

PS بیشتر نظرات خوانندگان و مهربان ترین سورپرایز سالگرد.

(عکس از تد لاسو.)