من و خواهر دوقلویم لوسی همیشه تلفنی چت میکنیم، اما روز قبل متوجه شدیم که از آنجایی که همیشه در محاصره دوستان و اقوام هستیم، 12 سال است که زمان طولانی را با هم سپری نکردهایم! (!!!) و گاهی اوقات شما فقط می خواهید آن را دوقلو کنید. بنابراین، این آخر هفته، ما سه روز را با هم در کالیفرنیای شمالی گذراندیم…
به SFO رسیدم، همراه با خوراکیهای مطمئن سفر و یک قسمت پادکست عالی. هر بار که به سفر می روم، یاد قطعه مک سوئینی می افتم که درباره مردان تجاری که در فرودگاه ها فریاد می زنند. شما نمی توانید آن را ببینید!
ابتدا به یارو نیک در خلیج تومالز رفتم. رانندگی از فرودگاه خیره کننده بود و از کنار گاوها، رودخانه ها و باغ های اکالیپتوس می گذشت. از آنجایی که خواهرم آن شب باید کار می کرد، با دوستانم کندرا و ویکتوریا که در همان نزدیکی زندگی می کردند آشنا شدم.
آیا تا به حال در این هتل اقامت داشته اید؟ آنها 12 کلبه دارند و پنج کلبه در واقع روی آب هستند.
منظره اتاق خواب ما چقدر شگفت انگیز بود؟!
تو بالکن با هم حرف زدیم…
… و در هوای تازه کالیفرنیا با رایحه درختان کلپ و کاج تنفس کردم. من حتی بوی کود گاوی از مزارع را دوست دارم.
برای شام، خورش ماهی سیوپینو و یک سالاد بزرگ در رستوران هتل سفارش دادیم و در اسکله خوردیم. سپس به کلبه خود برگشتیم و با احساس جت لگ، در حالی که به صحبت های دوستانم گوش می کردم خوابم برد. من را به یاد بچه بودن می انداخت و در ماشین سر تکان می داد در حالی که پدر و مادرم به آرامی روی صندلی جلو صحبت می کردند. هیچ چیز دنج تر نیست 🙂
روز بعد، من و خواهرم در شرکت هوگ آیلند اویستر برای ناهار همدیگر را ملاقات کردیم. از دیدن او بسیار هیجان زده بودم، به سمت این میزی که او منتظر بود، دویدم.
چقدر ناز است؟؟؟
لوسی که مدتها ساکن کالیفرنیا بود و علاقهمند بود، من را به گشتی در فانوس دریایی پوینت ریس، یک فروشگاه مواد غذایی با سرو شیر بوفالو، کتابفروشی محلی و بازاری به نام توبی برد. ما هم سعی کردیم به یک مغازه پنیر فروشی حماسی برویم اما خیلی دیر شد! آن شب، ما در Osprey Peak اقامت داشتیم، یک B&B که توسط یک زوج شیرین اداره می شد که یک صبحانه حماسی درست کردند (به این فکر کنید: تخم مرغ، سوسیس، کلم پیچ، آووکادو، میوه تازه، پنیرهای محلی، نان خمیر ترش خانگی، اسکون های خانگی، گرانولا خانگی، پرتقال آب میوه، قهوه داغ و چای…)
روز بعد به سونوما رفتیم و ناهار را در شراب سازی اسکریب خوردیم.
سرور شگفتانگیز ما، جاستین، دنیای شراب را جذاب و شایعهانگیز کرد، در مقابل رواقی و توهینآمیز.
با مزه کردن شراب خود تنقلات دریافت می کنید و منو همیشه تغییر می کند. من به خصوص چیپس سیب زمینی سیر را دوست داشتم.
ما همچنین به اندازه کافی خوش شانس بودیم که با کلی ماریان، سرآشپز که یک نابغه در زمینه غذا است و در Chez Panisse آموزش دیده است، گپ زدیم. همه چیز از طعم منفجر می شود. (او همچنین با مدیر بازاریابی ما، مورین دوست است – و شخصی که شاهزاده هری یک بار به او برخورد کرد، اگر باید بدانید، هاها!)
بعد از اسکایب، به هتل خود برگشتیم تا کتاب بخوانیم و چرت بزنیم و سعی کنیم طرف مقابل را متقاعد کنیم که کتف ما را بمالد (“من تا دو دقیقه خواهر کوچکم…” “اما من از این طرف آمدم تا ببینمت. …») سپس، از آنجایی که در سفر جاده ای مشغول غذا خوردن بودیم، به شام در Valley Bar and Bottle رفتیم. (به قول اقوام بریتانیایی ما برای یک پنی، در ازای یک پوند.)
زندگی در فاصله 3000 مایلی از هم کار آسانی نیست، اما باعث میشود زمان خواهری مانند این احساس خاصی داشته باشد. چند بار آنقدر خندیدیم (همیشه به اتفاقی) که مجبور شدیم خم شویم و پاهایمان را روی هم بگذاریم و سعی کنیم ادرار نکنیم – اوه این باعث میشود که فقط این را بخندم.
بالاخره لوسی را در آغوش گرفتم و به سمت خانه رفتم. متشکرم، لوسی، و متشکرم، کالیفرنیا! هر دوی شما بهترین هستید، یکی از شما بهترین مطلق است، و من این را به شما واگذار می کنم تا دوک کنید! (پاسخ لوسی است.) xoxoxo
عزیزان شما کجا زندگی می کنند؟ نزدیک هستند یا دور؟ چگونه در ارتباط می مانید؟ xo
PS تغییر خانه خواهرم و سفر با کندرا و نوزادان کوچکمان.
(عکس فانوس دریایی توسط Raymond Forbes LLC/Stocksy. عکس پل گلدن گیت توسط Rachel Dwyer/Stocksy.)